.....
.....
............
ویرایش توسط Experience : 12-18-2018 در ساعت 02:42 AM
هورااااااااااا هووووووووووووو هوووووووووووووووو
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
حالا قسم نخور چیزی نشده که فقط اخراج شدی، اگرم تا حالا اخراج نشدی از این به بعد میشی نگرانی نداره غصه چرا میخوری تو؟
خب تو اگه نظر بهتری داری همون نظرتو بگو به من چکار داری اگه آدم نرمالی هستی؟
فعلاً که تو موضوع تاپیکو بیخیال شدی میخوای منو خراب کنی به خیال خودت.
گلابی، قبل از اینکه انگ بزنی متوجه باش که من پسرم نه دختر، اینجا همه اینو میدونن
دیدم داری تاپیکو خراب میکنی جوابتو اینجا دادم کوچولووووووووووووووو
بعضیا هستن که تو جامعه تو سری خوردن و خجالتی هستن اما توی دنیای مجازی واسه همه شاخ و شونه میکشن متاسفانه شما هم از اونا هستی.شاخ مجازی
چطور باید پررو باشم؟
متاسفانه اینجا یعنی سایت مشاور کو یه سری افراد میان عضو میشن صرفا برای توهین به بقیه کاربرا ویا خندیدن به مشکلات بقیه وباحرفاشون دیگران رو آزار میدن جالب ترش اینجاست که میان توتاپیکا وچت باکس هرچی دلشون می خواد وازدهنشون درمیاد ازانواع واقسام فحش بگیر تابی احترامیای دیگه به بقیه میگن وتازه ازکاربران دیگه توقع خوش رفتاری واحترام هم دارن.وقتیم حرفی بقیه بهشون میزنن ادعای ادب واخلاقشونم میشه......
پ.ن:کسی که میاد فحش ناموسی و...به بقیه میده معلومه که چقدراصالت خانوادگیش زیاده وچقدرادب داره.....
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
دلم واسه بچه های اینجا تنگ شده
مواظب خودتون باشید هرجا که هستید
خدایا شکرت به خاطر همه چی
سلام
بحث سیاسی نمیکنید
سلام اینجا چقدر خلوته از اخرین باری که رفتم چیزی اضافه نشده @سعید62 @eli2 @یلدا 25 @رزمریم @ghm
چطورین خوبین؟ سجاد هستم ss75 یادتون میاد؟ دلم برای این انجمن و ادم هاش تنگ شده بود خیلی خواستم یه حالی بپرسم ببینم اوضاع چطوره
بعده کلی دوندگی هر روز و هر شب فکر کردن و حتی تو خواب هم فکر کردن بلاخره چیزی رو که باید پیدا میکردم پیدا کردم: چرا هستم و باید چیکار کنم.
خیلی چیزا اتفاق افتادن که همگی رو قبلا میدونستم اینطوری پیش میره انگار برنامه ریزی شده. خیلی اتفاقا افتاد تو این یکی دو سال ... همش دنبال این جواب بودم.
هر کدوم از افرادی که اون بالا تگ کردم هر کدوم به نوعی دستشون تو این کار "الوده" شده یعنی پیدا کردن راهه. چیزای خیلی خوبی تو ذهنمه. اول خواستم قبل همه چیز یه تشکر حسابی داشته باشم از همگی شما از خانم رزمریم که با حرفشون یعنی مثل اینکه پرنده ای هستی که میخواد اوج بگیره و تو نمیذاری. خیلی بهش فکر کردم و همه چیز رو با این درست کردم. این کل زندگیمو عوض کرد رزمریم خانم. نمیدونم این پیامم رو میبینین یا نه. ولی بابت زندگیم ممنونتونم . الی خانم که کل راه رسیدن به چیزی که میخوام نشون دادن و عملا فقط عمل کردنش موند. اقا سعید هم که همیشه میگفتن مثل مرد باش و فرار نکن از هیچ چیزی. خانم حی اچ ام هم که خیلی یه مدت بهشون استرس و نگرانی دادم.
من راستش یه چیزی هست که چندین ساله تو دلم نگه داشتم و باور کردنش تقریبا غیر ممکنه و از اون زمان دنبال جواب خیلی سوال هام بودم. برای اینکه ذهن شما دوستان قاطی قضیه نشه با چیزای دیگه مثل نمیدونم درس و اینا درگیر میکردم. خب چاره ای هم نداشتم درک کردن خود چیزی که بود سخت بود چه برسه به طرح کردنش و دنبال سوال و جواب رفتن. بیشتر دنبال همدرد میگشتم کسی که وضعیتش مثل من باشه. چیزایی که میخواستم بگم توانایی درکشون رو داشته باشه. ولی منظورم چیزایی مثل هدف و اینا نبود. وقتایی که ناامید میشدم و میفهمیدم که کمک نمیتونم بگیرم بحث رو ربط میدادم عمدا به طرف مثلا مقایسه با دیگران و وضعیتی که میتونست باشه چون اکثر کاربرای اینجا از مشکلاتم نسبتا اگاه بودن گفتم بهتره حالا که نمیتونم مشکل اصلی رو مطرح کنم پس بهتره طوری رفتار کنم که انگار من اون مشکلات قبلی که داشتم حادتر شده! ببخشید. راستش چیزی که بود مهر طلبی ها و چیزایی که بود به خاطر این مسله بود که کسی توانایی کمک نداشت و نداره و از این لحاظ بدجور احساس تنهایی میکردم ولی تنها چاره اش همین بود که تنها دنبال جواب بگردم. مثل یه خواب میمونه که همه چیزو قبلا دیدی و دنبال جواب هستی.
خواستم یه انرژی داده باشم و بگم که تمومه همه چیز. الان میدونم کجام و کی ام و چرا و چرا این جا هستم.(خب این سوال جواب قطعی دادنش جرات میخواد برای همین اون بالا گفتم انگار همه چیز رو قبلا دیدی و دنبال جواب هستی )
یه مدنی هست که دارم با دوستام میخونم. مثل همیشه تا نصف شب :/ ولی این بار با علاقه تمام. چون هدف و راه معلومه. وقتی بدونی داری کجا میری و اخرش چی میشه و خودت میدونی قراره چی بشه فقط جلو میری.
برای همین بود که میگفتم اومدنم این سایت الکی نبوده. خودمم نفهمیدم چطور شد اومدم اینجا ... همه چی دست به دست هم دادن که من جواب اون سوالارو پیدا کنم. ولی با عذاب زیاد خیلی عذاب کشیدم تو خواب هم دنبال جواب میگشتم. قرار بود دوره سوم زندگیم از 28 سالگی شروع بشه ولی خیلی خیلی زود شروع شد از الان اونم 22 سالگی! شاید متوجه چیزی که میگم نباشین. الان شروع همه چیزه
از اوضاع جسمی و اینا بگم که اوضاع جسمی داره بهتر میشه روز به روز گرچه از لرزش و اینا دیگه خبری نیست.. مهر طلبی و توقع و همه چیز عملا نابود شده. 6 ماه برنامه ریزی رو انجام دادم و عادت کردم بهش(یادتونه تایپیک زده بودم؟ همون) . همه نقاط ضعف رو نوشتم و بررسیشون کردم و رفعشون کردم. مقایسه کردن و اینا ... همه چی تقریبا الکی بود. برای پیدا کردن راه این مقایسه کردن و اینا لازم بود.
همینا بودن. خواستم یه حالی بپرسم و ببینم چه خبر
ویرایش توسط sajadg : 01-03-2019 در ساعت 06:31 AM
نمیدونم هنوز هم هستید اینجا یا نه :/ ولی امیدوارم پیام بالایی رو ببینین 8 سال دنبال جواب بودم حتی تو خواب بلاخره پیداش کردم الان خیلی سبک شدم انگار... همیشه 90% ذهنم بی اختیار و هر لحظه دنبال جواب اون سوال ها بود .. یعنی من هر جایی که بودم انگار خودم دو بخش بودم یه بخش که دنبال این سوالا بود و بخش دوم خودم که توی همین جا یعنی زندگی عادی بودم(حتی روحمم دنبال جواب میگشت در این حد! تو خواب همه جا). منظورم سوالای کلیشه ای دوران نوجوانی و اینا که خدا کیه و تو این چا چیکار میکنی و اینا نیست. اینا خیلی وقته برام حل شدن ... گفتم که همه چیز مثل این میمونه که قبلا همه چیرو دیده باشی. سوالام چیزای بزرگی بودن. چیزایی که برای همه سوال هستن برای من حل شده هستن. از گفتن این ترسی ندارم. ولی چیزی که میخواستم بگم اینکه : "من تا شهودی چیزی رو نبینم و درکش نکنم باور نمیکنم". این جمله همون چیزی هست که باعث شده بگم من جواب اون سوال های کلیشه ای رو از قبل میدونستم. اینارو گفتم که وضعیت گذشته رو بتونید درک کنید که سوالام چی بودن و چرا اون همه قاطی شده بود وضعیت. ممنون
ویرایش توسط sajadg : 01-03-2019 در ساعت 06:33 AM
شاعر می فرمایند که :
آب راااااا گِل نکنیییییییییییییییییییییم ..... / شاید این آآآآآآآآآآآآآب خودَش گِل باشد
ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 01-04-2019 در ساعت 01:01 AM
***
If You Always Put Limits On Everything You Do
Physical Or Anything Else
It Will Spread Into Yor Work And Into Yor Life
There Are No Limits
There Are Only Plateaus , And You Must Not Stay There
You Must Go Beyond Them
***
دلم مرگ میخواد چون ب پوچی رسیدم...تو خانواده هیچ مشکلی ندارم...مشکل خودمم که حس میکنم واسه این دنیا زیادی خوبم
خوشبحالت واقعا کاشکی منم راهمو پیدا کنم
وای رزمریم خانم الان از پیش مشاورم رسیدم خسته کوفته داشتم تو کتابخونه ها دنبال یه دو تا کتاب میگشتم مردیم هوووف
قطعا من اولین ادمی نیستم که شما این بلا رو رو سرش اوردین(متحول کردن بقیه )
من همیشه به فکر ادمای این سایت بودم و هرررررر لحظه براشون دعا میکردم. ولی دعای من یه جور دیگه هست خانم رزمریم. نمیدونم خوشتون بیاد نیاد یا چی. دعام همیشه برای خودم و بقیه این بوده که خدا بهترین راهو جلو پاشون بذاره هر چند دردناک و عذاب اور باشه. این بدیش اینه که موقتا همه زندگیشون میریزه به هم تا خودشون رو پیدا کنن. برای همین نمیدونم باید برای خودم فقط دعا کنم یا برای دیگران هم بله. متوجهین چی میگم؟
خانم رزمریم راستش نمیدونم هنوز این سایت میاین یا نه. میخواستم یه سوال (اعتراف میکنم این سوال دیگه عادیه ) بپرسم. راستش یه چیزی هست که نقطه ضعف من هست و من دنبال رفع کردنش هستم.
نمیدونم صندوق پیام پره یا خالی انشالله که خالی باشه من بپرسم .هر وقت که وقت اضافه اوردید و فرصتش رو داشتید امیدوارم بتونین کمک کنین روانشناس جان
@رزمریم رزمریم خانم ایستوپپپپپپپپپپپپپپپ پیداش کردم. یه خرده پیچیده بود ولی پیداش کردم. راستش جواب رو با بررسی رفتار بقیه افراد پیدا کردم این که مثلا یه فرد چرا باید توی شرایط مشابه مثلا این موضوع براش پیش بیاد؟ ... بررسی رو عمیق ترش کردم. بحث اون مشکل خودم رو میگم اونی که تو پیام پرسیدم. علتش رو توی امتیاز بهتون میدم(دارم فکر میکنم که باید امتیاز رو منفی بدم یا مثبت؟ .... رزمریم خانم حلال کنید منفییییییییییییی )
یه خرده تحقیق و فکری که کردم به یه موضوع خاص دیگه رسیدم. ولی همینجا ایست. چون بحث دیگه هست واردش نمیشم. این تحقیقه خیلی خوب بود راستش مشاورم خودش روانشناس هم هست ولی بیشتر در مورد درس میپرسم ولی در این باره اولش یه خرده کمک کرده بود بقیه راه رو گذاشته بود خودم برم این بحث ها رو برطرف کنم.
مرسی به هر حال
این نیززززززززززززززززززز بگذرددددددددددددددددددددد ددددددددددد.
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
خدایا شکرت
خیلی بیشتر از همیشه ازت ممنونم
کاش بتونم ذره ای از خوبی هات رو جبران بکنم
خدایا مواظب خانوادم باش...به جز تو کسی رو نمیشناسم که بتونه حافظ جان و مال ما باشه
خودت هوامونو داشته باش مثل همیشه که داشتی
قربونت برم خدای من...عاشقتم
[/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
دل نبند!
اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست
برای هر مشکلی یه راه حلی وجودداره !!!!! به جز مرگ
و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...
خواب بودم چشامو باز کردم خودمو دیدم داشتم گریه می کردم پرسیدم چیشده چرا گریه می کنی ؟گفت اونجارو نگا کن اون دختر بچه رو ببین چقدر شاده ،چقدر آرزو داره واسه آیندش .نگاش کردم چهرش خیلی آشنا بود یه آشنای قدیمی که خیلی وقت بود فراموشش کرده بودم، خودم بودم....تازه فهمیدم چقدر عوض شدم چقدر از زندگیم دورشدم ،خیلی دورشدم خیلی ...
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
چقدر بی روح شده اینجا!! از قدیمی ها کسی هست؟
نمی دونم چیم شده بد جور آشفته و دلتنگم و استرس دارم! ان شاءالله که خیر باشه
دیگه از خودم ناامید شدم و مطمئنم که گیج و کند ذهنم. جوونتر که بودم فکر میکردم با بالا رفتن سن بهتر میشم اما بدتر شد. سی سالمه اما نظرم واسه هیچکس مهم نیست .هیچکس ادم حسابم نمیکنه حتی خانواده ام. برای اونا هم مایه دردسرم و نگرانی. خیلی ناراحتم. دلم نمیخواد با ادما حرف بزنم چون میترسم یه چیزی بگم همه بفهمن خنگم. زندگی اینجوری سخت شده. قبلا هیچ حسی نبود اما الان ناراحت کننده ست. وقتی بفهمی که خنگی و باید باهاش بسازی سخته.قبلا حوصله ادما رو نداشتم برام مهم نبودن هیچوقت تو زندگیم دوست صمیمی نداشتم و برام مهم نبودهیچوقت عاشق نشدم کسی عاشقم نشد اما برام مهم نبود هنوزم نیست اما الان رو به رو شدن با ادما ترسناک شده دیگه بی اهمیت نیست. دیگه به خودم مطمئن نیستم. بیچاره دخترم که مجبوره زیر دست من بزرگ شه. منی که مثل یه ربات فقط مسئولیت هامو بدون هیچ حس شوق یا حتی ناراحتی در حد رفع تکلیف انجام میدم. چرا هیچوقت چیزی برام مهم نبوده؟یادم نمیاد اخرین بار کی در مورد چیزی شوق و ذوق داشتم. چرا همیشه همه چی بی اهمیت و خنثی بوده. هیچوقت حتی سلامتیم برام مهم نبوده هیچوقت برای حفظش تلاش نکردم عوضش از مریضی و مردن حسابی ترسیدم و هروقت جاییم درد گرفته سریع فکر کردم که سرطان گرفتم.از درد کشیدن میترسم. عجیبه که با اینکه تا حالا از زندگی لذتی نبردن اما از مردن اینقدر میترسم.اما اگه زودتر بمیرم هم استرس هام از بین میره هم دیگران ازم راحت میشن ولی دلم برای رخترم میسوزه هنوز خیلی بچه ست. باباش هم که عقل بزرگ کردن بچه نداره. تو عجب منجلابی گیر کردم. خدایا چیکار کنم؟؟؟؟؟
سلام
چرا اینقدر دلواپس و نگران هستید آخرش همه میرویم زیرخاک. پس ازلحظاتت استفاده کن و آنها را با ترس و اظطراب خرابش نکن.
از هر فرصتی برای شاد بودن استفاده کنید هرگز افسوس نخواهید خورد.
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
[/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
دل نبند!
اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست
سلام
خدا کند همه دردها و نگرانیها برطرف شود خیلی وقت هست که سایت خلوت شده
خدا درددل همه را بشنود و پاسخ دهد
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
ویرایش توسط Experience : 03-21-2019 در ساعت 03:29 AM
سلام به اعضای انجمن.
عیدتون مبارک ایشالله سال خوبی داشته باشین.
از همه برادرا و خواهرا معذرت میخوام بخواطر اینکه غیبت داشتم تو این چن وقت.
راستش دلم تنگ شده بود برا بحثایی که میکردیم.یادش بخیر(صبا خانوم،پریماه ،خانوم،سیتیلا خانوم،ابجی یلدا،اقا سعید،اخوی گرامی آقای تجربه و.....)
یادش بخیر چه بحثایی با صبا خانوم میکردم،که انشالله هر جا هستن سربلند و موفق باشن.
مهدی76ص
سلام
عیدتون مبارک ایشالله سال پر خیر وبرکتی داشته باید همگی وبه همه ی اهدافتون برسید تو این سال..
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)